تا حرف از گذشته می شود می گوییم آدم باید به داشته هایش دل ببندد و گذشته را فراموش کند اما مگر می شود آن آدمهایی که ما دلمان بند به دلشان و نفسمان بسته به نفسشان بوده را در گذشته جابُگذاریم ؛ همانهایی که هیچوقت از ما یک قدم جلوتر نرفته اند تا همراه یا پشت سرِ ما قدم بردارند که نکند گاهی جایی عقب بمانیم یا زمین بخوریم بله همانهایی که خیلی خوش رنگ و لعاب تر از خیلی آدمهای فعلی در خاطر و زندگیمان نقش بسته اند و دارند ،همانهایی که هنوز دلیل لبخندهای گاه بیگاهمان هستند که فقط خودمان می دانیم دلیل این لبخندها چیست و ای کاش این زمانه نامهربان آنها را از ما نمی گرفت تا هرروزه با یادآوری خاطرتشان دلمان برای داشتنشان ضعف نرود و عطر خوش حضورشان را فقط در خاطراتی حس کنیم که فقط حسرت روزهایی را به دلمان می گذارند که دیگر نمی آیند اما چگالی حضورشان هنوز آنقدر در خاطرمان بالاست که هیچوقت نمی شود بی خیال خاطرات همیشه سبزشان در خیالمان شد.
مریم غریبی
گذشته ,فقط ,نمی ,دلمان ,هیچوقت ,همانهایی ,همانهایی که ,که فقط ,که هیچوقت ,می شود ,گذشته را
درباره این سایت